الهی تب کنم شاید پرستارم تو باشی
الهی تب کنم شاید پرستارم تو باشی
طبیب حاذق این قلب بیمارم تو باشی
می دونی میشکنه این قلب من در کنج سینه
اگه بیدار بشم و بازم به بالینم نباشی
نمی ترسم اگر در راه عشقت زا به را شم
نمی ترسم اگر قربونی عشق تو باشم
تو یه باغ گلی بزار که من خار تو باشم
بزار تا اخر عمرم گرفتار تو باشم
می خوام اسب مراد و زین کنم پشتش سوار شم
بتازم سوی شهرت پشت خونت موندگار شم
بدنبال تو از شهری به شهری راهی میشم
بخوای آب می شم و در جوی عشقت جاری می شم!
نظرات شما عزیزان:
شوی در سراب بازی های مکرر هذیان گونه مان و لحظه بعد من سرمست ازین
تقلای بیمارگونه ات, تو را در سرزمین بی رحم خواستن هایمان رها می کنم
...رها می کنم تا در این دشت عطش زده بی پروا, خشمگین و گستاخانه بتازی و
من همچنان لذت ببرم از نیاز التماس گونه ات, از تب احساسات بی پایانت نسبت
به خودم
...
تو را رها میکنم در دریای دوست داشتنت تا خود مطمئن گردم از ستون سرسخت
و بی پایان عشق در ژرفنای روح نا آرام تو... چه بی رحمم من! و چه صبور و آرام و
جاریست این روح دوست داشتن در تو